منو باش ...







منو باش ...  

   

منو باش خیال میكردم همیشه یكی رو دارم

یكی كه بوقت گریه سر رو شونه هاش بذارم

منو باش خیال میكردم كه یكی به فكر من هست

میون اون همه وحشت توی اون كوچه بن بست

منو باش دل به كی بستم چشم به راه كی نشستم

من كه واسه خاطر تو زدمو ماه رو شكستم

وقتی خورشید حقیقت از خواب قصه برآشفت

تازه فهمیدم چه آسون چشم تو به من دروغ گفت

هاج و واج رد نگاهتو به گلای قالی دوختی

بگو، بگو اون همه عشقو به چه قیمتی فروختی؟

یا شاید اصلا عاشقم نبودی

تو به فكر من نبودی توی گرگ و میش و مهتاب

حتی اندازه چشمی كه یهو بپره از خواب

منو باش دل به كی بستم چشم به راه كی نشستم

من كه واسه خاطر تو زدمو ماه رو شكستم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته اي از يك عاشق به نام :Nsm2| 11 آبان 1389برچسب:, | 18:40 | + | موضوع: <-CategoryName-> |